من هم به دستان کوچکت نیاز دارم....
وقتی گشنت میشه شدید
هر دو دستاتو میاری پیش دهنت وهمش سعی میکنی بخوریشون اما هیچوقت موفق نمیشی انگشتتو بکنی تو دهنت ودایم دستات مشته ومسلما دهنتم اندازه مشتت نیست هی تلاش میکنی وسرتو اینور اونور ونفس نفس میزنی انگار تموم درد دنیات گشنگیته ای من فدای درد دنیات بشم.میام وبغلت میکنم دیگه میفهمی میخوام بهت شیر بدم وسرتو برمیگردونی وبازومو لیس میزنی.سینمو در میارم وصورتتو میمالی ودنبال نکش میگردی...تو دل خودت میگی وااای اگه پیداش کنم چی میشه؟؟؟؟از این گرسنگی نکبت راحت میشم...هههههه...نمیتونی پیدا کنی وگاها باز پناه میاری به مشت هات.دستهاتو کنار میزنم وکمکت میکنم تا شیر بخوری وقتی حس امنیت کردی که منبع شیرت پیدا شد دستتو میاری وانگشت سبابه منو که باهاش سینه رو برات نگه داشتم محکم میگیری تا مبادا ولش کنم.اونیکی دستتم به پشتم چنگ میدی که ولت نکنم....قربون دستات بشم مامانی نترس من نمیرم وهمش پیشتم...چون منم به این دستای کوچیکت که محکم منو گرفتن نیاز دارم.....