یه مختصر توضیحات از نفسم تو 6 ماهگیش
5 ابان شدی نیم ساله.بزرگ شدی نفسم.اولا که میتونی بشینی.بعدش یکم تنبلی وهنوز نمیتونی سینه خیز بری ولی سر جات 360 درجه میچرخی وغل میخوری ووقتی هم میشینی خودتو پرتاب میکنی زمین ورو سینه میخوابی ...وقتی چند دقیقه تنها میمونی نق میزنی وتا منو میبینی ذوق میکنی ومیپری بغلم بعد محکم میچسبی بغلم وصورتمو لیس میزنی قربون محبتهات بشم.خیییییلی با محبتی.برا هر کسی نمیخندی وبر عکس اسمت متینی.همه میگن اسم کچلو میزارن زلف علی.وقتی یه مرد غریبه میبینی لبهاتو ورچ میکنی وگریه میکنی البته تاوقتی من خودمو نشونت بدم ومطمینت کنم که ترس نداره.همش در حال گفتن ددددددددد هستی وگاهی با اواز خوندنت صداتو به کل صدای حضار غلبه میدی.صبها تا ساعت 12 میخوابی و شبها 11 الی 12 خوابت میبره.خالی از لطف نیست اینم بگم که روزی حداقل 7 بار پی پی میکنی ومن.....من وبابایی عاشقتیم با هر ادات از خودمون میریم.همه وهمه کشته مردتن وهمه نگرانن که یه وقت چشم نخوری....خیییییییییلی دوستت داررم عسلم.یه چند تا عکس ازت میزارم تو ادامه مطلب...
اول یه سلام گرم با این لبخند خوشملم....
چون دیگه همه چیزو میخورمو تا هویتشو تشخیص بدم بدک نیست مزه اینم بچشم...
مامان اگه اجازه بدی اونی که تو دستته هم تشخیص هویت کنم....ها؟؟؟؟
ای جاااانم مامان قربون خنده ات بشه که بیشتر از این نمیخندی...
تو خوابم که یه متر جابجا میشی
دارم میرم خونه عزیز باید شیک باشم دیگه...
این ابکش خیلی بهم میاد...
وای که چقدر میچسبه حموم داغ...
مامان این چیه بستی سرم اااااااااه...
نمیخوای بزاری یه حمومم بکنیم؟؟؟؟هی لختمونو عکس میگیری؟؟؟
من ودایی علی اکبرم شبیهیم؟؟
اینم یه زست حالا بنداز عکسو...
مامانم میگه اینجور میکنی شبیه گربه ی شرک میشی که خودشو مظلوم نشون میده...
استرس دارم...
دیگه تموم شد بای بای...